آيلين عشق مامان

اینجا داری ازترس بلندبلندتاب تاب عباسی رومیخونی میترسیدی سواربشی دیدی حلمانشسته رفتی اینم مامان تپله اینم مهسا جون اینم خاله مهلا  ...

ای جون خوابت میاد عسلم چقدر دلم میخواست یه روز موهات دم اسبی بسته بشه به ارزوم رسیدم مثلا ژست گرفته دخملم میزو بغل کردی میگی این بچمه  درحال رنگ امیزی کتاب زبان اینم عکس ازخونه جدید که بعد ۱۰ماه تازه چیدمانش درست شد گقته یودم میزارم برات اینم دیوار تی وی که بابا جواد ۲روز برانصب سنگاش زحمت کشید دستت دردنکنه عشقم اینم آخری وتمامممممممم ...

این هفته بامهساجون وباباجواد رفتیم بیرون به اردوگاه رفتیم خیلی خوب بود وشما کلی بازی کردی اینم جوجه ها اینم منو دخملی  باباجواد درحال کارو فعالیت  ...

باشروع اول مهر ورفتن باباجواد به سرکارش مشکلات ماهم دوباره شروع شد که آیلین خانم روچیکارکنیم وتصمیم براین شد که ساعت ۵صبح خانم خانما روببریم خونه بابا جون فعلا که ۹روز میگذره کارمون همینه دوروز هست که میخواهیم ببریمت بیدار میشی تا موقعی که من میرم سرکار پشت سرم کلی گریه میکنی این ۴ماه که با بابا خونه بودی اصلا گریه نمیکردی موقعی که من میرفتم سرکار خیلی اعصابم خورد میشه ولی چه میشه کرد باید برم اینم میگذره عزیز دل مادر چندتا عکسم بذارم برات تو وبت  آیلین درحال مطالعه اینم عکس عشق من حلما گلی خوشگل ...